نسخه آزمایشی

سومین جلسه از سلسله‌نشست‌های تاریخ و ماورا (نقدی بر کتاب «مورخان و امر قدسی»)

سلسله نشست های”تاریخ و ماوراء” به دنبال یافتن روش پاسخ به سوالات اساسی در علم بودنِ تاریخ و ساحت دانشیِ آن در مرکز پژوهش های تاریخ اسلام تشکیل شد تا باور به قانونمندی عوامل نامحسوس در رویدادهای تاریخی، بررسی و واکاوی شود.
به دنبال دو نشست پیشین و ارائه نظریه ” پارادایم الهیاتی در تاریخ” توسط استاد محترم؛ جناب آقای دکتر الویری، روز دوشنبه 16 بهمن ماه 1402، در سومین نشست از سلسله مباحث “تاریخ و ماوراء” با دعوت از جناب آقای دکتر حسن حضرتی، به نقد کتاب اخیر ایشان با عنوان”مورخان و امر قدسی” پرداخته شد.
در ابتدای جلسه آقای دکتر حضرتی دیدگاههای خود در کتاب مذکور را تبیین کردند. خلاصه نظرات ایشان به قرار زیر است:
رشته، ماهیت، روش و غایت تاریخ مربوط به معرفت های درجه دو می باشد و اکنون رابطه تاریخ با علوم دیگر، مسئله مورخان شده است. وقتی از رابطه تاریخ و کلام صحبت می‌کنیم، از رابطه دو علم حرف می‌زنیم. بنابراین ابتدا باید دقیقا بگوییم تعریف این دو علم چیست. کلامیون می‌گویند اثبات باورهای دینی و دفاع از آنها کاری است که در دانش کلام انجام می‌شود. قطعاً علم کلام، تأملاتی داشته که شامل کلام قدیم و جدید است. ولی به هر حال موضوع آن عقاید دینی است و از روش‌های مختلفی برای این کار استفاده می‌کند. در قید و بند روش خاصی نیست. و غایت آن اثبات و دفاع از گزاره‌های دینی است. اما از نگاه من تعریف تاریخ‌شناسی ـ که اصرار به تاریخ شناسی دارم نه تاریخ ـ این است که تاریخ شناسی معرفت به رویدادهای مهم گذشته انسانی است. متغیرهای این تعریف نیز عبارتند از:
1-معرفت و دانش. 2- موضوع آن که رویدادهای گذشته انسانی است. 3- دنبال کردن رویدادهای مهم. 4- زمان گذشته
تاریخ شناسی، بر اساس روشی که دارد، دانشی است که سعی می‌کند همه چیز را درباره رویدادهای انسانی را طبیعی و قاعده‌مند ببیند. اما اکنون سوال این است که وقتی مورخان با یک امر قدسی روبه رو می‌شوند باید چه کار کنند؟ در پاسخ به این سوال مورخان دو گروه می شوند: یک دسته از مورخان مانند بلاذری، یعقوبی و مسعودی، امور قدسی را نادیده گرفتند. و گفتند در حوزه دانش ما نیست. و ما نمی‌توانیم به این بپردازیم. اما دسته‌ای از مورخان چنین ملاحظه‌ای ندارند و به امور ماورائی و فراتاریخی هم می‌پردازند. ابن اسحاق و مَقْدَسی اینطور هستند. حال باید پرسید زمانی یک روایت تاریخی با یک باور کلامی تعارض پیدا می‌کند، باید چه کار کرد؟ باور من این است که اینجا مبنا تاریخ است نه کلام. چرا که زیربنای کلام دانش تاریخ است و کلام بر داده‌های تاریخی استوار شده است. تاریخ نور نیست؛ اما می‌تواند بر نور گواهی بدهد. این حرف راشنبوس است و در این کتاب (مورخان و امر قدسی) در مورد آن صحبت شده است. من برای قائل بودن به ترجیح تاریخ بر کلام، دلایلی دارم؛ از جمله این دلایل آن است که برای دستیابی به دلالت های کلامی می بایست از تاریخ عبور کنیم. دوم آن که رفتار شخصیت های قدسی، انسانی و بشری و قاعده مند است پس می بایست برای شناخت آن‌ها رویکردی تاریخی داشته باشیم تا بتوانیم بخش اعظمی از رفتارها و کنش‎ها را توضیح دهیم. این رویکرد تاریخی نسبت به شناخت شخصیت های قدسی، ویژگی الگو گرفتن را دارد ولی شان ثبوتی، خاصیت الگوگیری وجود ندارد. دلیل چهارم جهان شمول بودن این رویکرد تاریخی است که بر اساس آن می#توان شخصیت قدسی را به همه دنیا معرفی کرد. دلیل چهارم نیز منعطف بودن رویکرد تاریخی استیعنی می تواند برای رفتارها و گفتارهای آن ها به سبب شرایط تاریخی، ادله مختلف بیاورد برخلاف رویکرد کلامی که ایستاست.
در بخش دیگر این نشست علمی، جناب آقای دکتر الویری چنین اظهار داشتند:
موضوع بحث، کتاب مورخان و امر قدسی است. این کتاب یازده مقاله دارد. ابتدا به نظر رسید که می بایست بر کل کتاب ملاحظاتی را بیان کنم. ولی مطالب فراوان و شاید به یک معنا واگراست و تحت عنوان واحد نمی‌شود آنها را در چارچوبی قرار داد که بتوان نقد کرد. نویسنده محترم چهار مقاله مستقل در این مجموعه دارند و در مقالاتی هم نقش دارند، اما از آن جا که این چهار مقاله موضوعات متفاوتی دارند، بهتر آن بود که اصل را بر سخنان ایشان قرار می دادم. بحث کنونی ایشان، مقاله اول این مجموعه است. هدف از این مباحث نیز گفتگو و بهتر فهمیدن است. بر اساس صحبت جناب آقای دکتر حضرتی دو تامل خواهم داشت تا محل گفتگو و ابهام روشن شود:
ابتدا درباره تعریف تاریخ که بر خلاف سخنی که ذکر شد روش‌ها در هر علمی، با آن پارادایمی که در درون آن است، ارتباط مستقیم دارد. مثلا اگر در دوره‎هایی پارادایم تفسیری باشد متن کاوی بیشتر اهمیت پیدا می‌کند تا خود سندکاوی. در تاریخ نیز سند، و روش اسنادی بیشترین سهم را دارد ولی بحث انحصار را بر نمی‌تابم. منحصر کردن روش اسنادی متناسب است با پاردایم پوزیتیویستی که دیگر دوره آن گذشته و انحصار روشی شکسته شده است. در بحث‌های تاریخی چه بسا می توان از قاعده عقلی استفاده کرد و یک گزاره تاریخی نوشت که سند ندارد، اما کسی هم نمی تواند در درستی آن شک کند.
در پاسخ این نکته که وقتی مورخان با امر قدسی رو به رو می‌شوند، باید چه کاری انجام بدهند؟ باید تقریر دیگری ارائه داد. اینطور نیست که فقط در محل تعارض بحث شروع ‌شود بلکه در خود وصف، که منِ مورخ انجام می‌دهم، باورها هم نقش دارد نه فقط در تعارض. در تعارض با یک گزاره‌ای رو به رو می‌شوم که نمی‌دانم باید جانب کلام را بگیرم یا تاریخ را، به نظرم در همان مرحله وصف، با باورهای کلامی‌مان به شدت کار داریم و چالش‌ها آنجاست. امثال این ناچیز که دفاع می‌کنیم از جایز بودن دخالت دادن باورهای کلامی، در عمل تاریخی مشروط به اینکه مطلقا عمل تاریخ نگاری ما مخدوش نمی‌شود؛ یعنی با پای بندی صد در صدی به ضبواط تاریخ نگاری، و تاریخ پژوهی و تاریخ ورزی. ادعای بنده این است که دخالت دادن مبانی کلامی مطلقا تاریخ ورزی من را از علم بودن رایج خارج نمی کند. دقیقا تمام ضوابط علمی را می‌توانم حفظ کنم و اصحاب تاریخ باید بپذیرند که کار من تاریخی است. همه ضوابط در بالاترین حد ممکن پایبند باشم. با حفظ پایبندی می‌توانم باورهای کلامی‌ام را دخالت دهم و لطمه‌ای به آن کار نمیزند. بنابراین انحصار به مقام تعارض نداریم. در این جا تاملاتی در غالب پرسش مطرح می شود:
1- در مقام ترجیح چرا باید تاریخ مرجح داشته باشد، و کلام مرجوح باشد؟! در صورتیکه بنا بر سخنان شما مرز کلام و تاریخ باید از هم جدا باشد. در تعارضِ بین کلام و تاریخ وقتی تاریخ را مقدم می‌دارم، یعنی عملاً به یک سلسله اعتقادات و مسلمات کلامی مهر باطل بودن می‌زنم، در حالی که قبلا گفتم کار من نیست. منِ مورخ نباید پایم را از حیطه خود فراتر بگذارم. در این گونه موارد مقدم داشتن تاریخ، یعنی حکم کردن به باطل بودن آن گزاره کلامی.
2- نکته دیگر: ادله‌ای که شما در ترجیح تاریخ آوردید، تقریباً هر چهار مورد کلامی بودند. در واقع غیر از دلیل “انعطاف داشتن روش تاریخی” در سه مورد دیگر از دلیل کلامی استفاده کرده‎اید.
در ادامه نشست، جناب آقای دکتر حضرتی به محل اختلاف رویکردها ضمن پیش فرض دانستن اعتقادات و باورهای مورخ، زاویه نگاه او را مورد تردید قرار داده و عنوان کردند: یک مورخ مسلمان نمی تواند باورهای اعتقادی‌اش را در هنگام تاریخ ورزی کنار بگذارد.اما اجازه ندارد آن را کلامی توصیف و تبیین کند چرا که در اینصورت از قلمرو دانش تاریخ بیرون رفته است. در این جا باید بر اساس سند صحبت کرد. در تاریخ حلقه‌های مفقوده زیاد داریم. حلقه‌های مفقوده، دریافت شما از اسناد اندک و محدودی است که در اختیار دارید.در این جا کار اصلی مورخ توصیف است. در تاریخ یک تلاشی بوده که نیاکان مورخان ما کردند شأن تاریخ را به عنوان یک معرفت حفظ کنند.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر الویری در صحبت های دیگر خود چنین اظهار داشتند: من هم تأکید کردم که ضوابط و معیارهای دانش تاریخ و تاریخ ورزی باید رعایت شود و باید به آن پایبندی باشد و یکی از شاخصه‌های آن این است که اصحاب تاریخ این کار را تاریخی تلقی کنند اما باید این نکته را مد نظر داشت که الزاما ورق‌هایی که در مرکز اسناد نگه داری می شوند، سند نیستند.. قرآن نیز یک سند است. اعتبار آن در جای دیگر بیان شده است. خود علم تاریخ در مورد اعتبار قرآن صحبت نکرده است. در جای دیگری بر منِ مورخی که باورهای خودم را دارم، برای من اثبات شده است که سند معتبری است. در سند قران می‌گوید که وقتی استغاثه کردید، یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُسَوِّمِینَ. پنج هزار فرشته آوردیم شما پیروز شدید. اشکال منِ مورخ که غزوه بدر را گزارش می‌کنم چیست که بگویم در این غزوه مسلمان‌ها با امداد غیبی الهی که شامل پنج هزار فرشته دنبال هم یا نشان‌دار و یا چند شاهد دیگر یاری کردند که باران آمد و زیر پایتان سفت شد. چرا نباید به قرآن ارجاع بدهم؟ کجای آن خلاف موازین تاریخ نگاری عمل کردم؟
در مقام تعارض به عنوان یک تاریخ پژوه و مورخ هم اگر با یک موضوعی برخورد کردم که با باورهای کلامی سازگار نیست، باید دو کار انجام بدهم: یا باید سکوت کنم. یا اینکه برای متکلم تولید پرسش کنم.در هر حال باید به روش‌های تاریخ نگاری پایبند باشم. کار من کار سند است. اما یک سلسله سندهای معتبر داریم. سند معتبر یا قرآن است یا روایات قطعی. همانطور که از عقل کردیم، اینجا هم از سند معتبر می‌توانم استفاده کنم. و در کار تاریخی‌ام دخالت کنم و در منابع به آن ارجاع بدهم و بر پایه گزارش تاریخی تنظیم کنم.
در پایان ملاحظاتی از جانب اساتید حاضر عنوان شد از جمله اینکه دو استاد بزرگوار نه در مبادی تصوری و نه در مبادی تصدیقی تحریر محل نزاع نکردند. یعنی روشن نشد سند چیست و مورخ کیست؟ نیز یکی از مباحثی که باید به آن پرداخت بحث تحلیل است که جایگاه آن در تاریخ روشن نشد. چرا که تحلیل، خود، تولید علم تاریخی می‌کند و می‌تواند مفید باشد. یکی دیگر از موارد بحث تجلی سقوط در اثبات است که آیا مورد قبول هست یا نه و….
که پس از پاسخ های اجمالی اساتید، تشریح بیشتر آن به جلسات بعدی این سلسله نشست ها موکول شد.